روزمرگی های یک آدم پرمشغله

» نمایش این صفحه بدین معناست که نویسنده وبلاگ یک مطلب را بصورت رمزدار درج کرده است و برای مشاهده کامل مطلب نیازمند آن هستید که کلمه عبور مرتبط با این مطلب را دانسته و وارد کنید.

روزمرگی های یک آدم پرمشغله...

روزمرگی های یک آدم پرمشغله...

پردیس

در آستانه ی 23  سالگی

تیرماهی، خلاق، ماهر، عاشق، گاهی مغرور و انتقاد ناپذیر

پس از سالها دوباره به مجازی خانه باز گشته ام

این بار از همه چیز و همه کس می نویسم

روزمرگی های یک آدم پرمشغله...

چند روز پیش برف اومد و من یاد تو افتادم. دو سال میگذره ، آبان ماه سال 92  بود که باهات آشنا شدم ، از همون اول به دلم نشستی و وقتی چشمام و باز کردم دیدم دستام تو دستاته و داریم توی برف و یخبندون از کوهای دربند بالا میریم و همونجا نزدیک بود دوتایی بخوریم زمین. خیلی خاطره ساختیم . بعضی وقتا از دستت عصبانی میشدم و بعضی وقتا انقدر میخندیدم که دلم درد میگرفت. میدونی گاهی دلم میخواد بگم که ای فلانی به حرفات ایمان ندارم واسم دلیل و منطق نیار ولی همونجا زبونم بند میاد و حرفم تو گلوم خشک میشه و به شکل یه پوزخند کنج لبم ظاهر میشه. گاهی وقتا هم وقتی به فکر و خیالای خودم روزمرگی های یک آدم پرمشغله...ادامه مطلب

غر میزنم ناز میکنم داد میزنم که آقا دلم تو رو میخواد جوابش اینه

+بد موقع دلت گرفته ، قبلش بد رفتاری کردی ، حسِ دلداریتو ندارم

- باشه ، شب بخیر

و تمام!

مکالمه امشب همین بود. به همین سادگی نازی که اومدی سرکوب شد. یکی باید بهش بفهمونه که موجودی که باهاش داری سر و کله میزنی یه دخترِ اونم از جنس تیرماهی!!! انقدر سریع احساساتشو سرکوب نکن!! چون دیگه درست نمیشه

 

روزمرگی های یک آدم پرمشغله...